جشنی که آبرو می‌خرد از چشمانی منتظر

به جشنی دعوت شدیم که برای پایان دادن به چشم انتظاری نیازمندان در بند بود، جشنی که میهمانان آن آبرو می خرند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اداره کل زندانهای استان کردستان، درست قبل از افطار بود که به رسم عادت هر ساله دقایق قبل از افطار را همراه مادرم پای ویژه برنامه ماه مبارک رمضان نشستم...موضوع برنامه "گلریزان" بود... د. واژه ای که اکنون دیگر برای هیچ کس نامانوس و ناآشنا نیست شاید یکی از دلایلش همزمانی این جشن با ماه مبارک رمضان و یا شاید هم تبلیغات گسترده برای دعوت مردم به این امر خداپسندانه باشد.

به همراه مادرم راهی شدیم تا در این جشن حضور پیدا کنیم...در تمام طول مسیر به این موضوع فکر میکردم که آیا واقعا کمک ناچیز من و امثال من می تواند باعث رهایی فردی از بند زندان شود! که در همان لحظه یاد این ضرب المثل افتادم که " قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود"... در همین حال قدم هایم استوارتر شد و با اطمینان راهی مکان برگزاری جشن شدیم.

جشنی که آبرو میخرد از چشمانی منتظر

حضور مردان عصا به دست و مادران گوژپشت و جوانانی از هر قشر، اولین صحنه ای بود که در سالن برایم خودنمایی کرد... برنامه آغاز شد و مجری از سخاوت دستان خیرین حاضر در جلسه می گفت...زمانیکه میزان کمک های نقدی خیرین توسط مجری از بلندگو های سالن پخش میشد شوق چشمان دخترکی را دیدم که ۶ سال هم نداشت؛ ولی از حسرت دوری پدر زانوی غم بغل گرفته بود... در بند بودن پدرش را زمانی متوجه شدم که با خواندن اولین کمک از سوی یکی از خیرین توسط مجری، کودک با نگاهی پر از اشتیاق رو به سوی مادرش گفت: مادر یعنی دیگر پدرم آزاد می شود؟ و مادرش با کشیدن نفسی سنگین گفت؛ انشالله دخترم.

دخترکی زیبا با موهای طلایی رنگ بافته شده که معلوم بود گل رویش در نبود یک لبخند مهرآمیز پدر پژمرده شده بود.

در فکر سختی هایی بودم که آن دختر و مادر جوانش تحمل کرده بودند که ناگهان صدای دستان حاضرین مرا از عالم خیال به واقعیت کشاند...صدای دستان برای خیری بود که یک میلیارد تومان به ستاد دیه استان برای آزادی زندانیان جرائم غیرعمد کمک کرد.

جشنی که آبرو میخرد از چشمانی منتظر

این صدا فقط به همین جا ختم نشد این تازه اول ماجرای نگاه های مهربان و دستان گرم خیرین بود که کمک ۱۰۰ میلیون تومانی یک شهروند عراقی که خودش هم در سالن حضور نداشت لحظه شیرینی را برایم به یادگار گذاشت.

اینجا پدری را دیدم که راه نیکی کردن را از همان کودکی به دخترش نشان داده بود، "روژان" همان دختری که انگار هر ساله پای ثابت حضور در این جشن بود و با تمام پس اندازش می آید تا آنچه دارد را در راه خیر ببخشد.

جشنی که آبرو میخرد از چشمانی منتظر

بخشش ۳۰ میلیون تومانی خانواده معظم یک شهید، فروش تابلو نقاشی یک هنرمند چیره دست و اعطاء مبلغ آن به ستاد دیه، گذشت شاکی از ۱۱۱ میلیون طلب مال خود از یک زندانی و پیرزنی که به مراسم آمده بود تا مبلغی از مال خود را ببخشد و وقتی نماینده زندان از او خواست که نامش را روی برگه تعرفه بنویسد، گفت " برگه نمی‌خواهم فقط برای رضای خداست... ت. " اینها ناب ترین لحظاتی بود که تا این سن و سال در زندگی دیده و تجربه کرده بودم.

و این لحظات ناب همچنان تا پایان مراسم ادامه داشت... تا اینکه وقت افطار شد و همه حاضرین به افطار جشن گلریزان دعوت شدند.

هوا تاریک شد و من راهی خانه شدم و وقتی رو به آسمان قرص ماه را دیدم دلم قرص شد به مهربانی دستان فرشتگان زمینی که بی شک هر جا که باشند مهربانیشان گرما بخش زندگی نیازمندان است.

انتهای خبر/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha