آرزو داشتم خلبان شوم
درددل مددجوی کانون اصلاح و تربیت تهران

پوریای نوجوان نان آور خانه ای بود که پدر اعتیاد داشت و مادر مدتها بود که طلاق گرفته و خبری از او نداشتند. پدر هر چه در خانه می دید می فروخت و خرج اعتیاد می کرد و به زمین و زمان بدهکار بود. او با آن که آرزوی خلبان شدن داشت، مجبور به ترک تحصیل شد و همراه پسرعمویش از سنندج بار میوه و سبزی به تهران می آورد تا شکم خود و برادرش را سیر کرده، بدهی های پدر را هم بپردازد و در این میان گرفتار رفیق ناباب و پرونده قتل جوانی 29 ساله شد و ...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha