• همراه با مددجوی شاغل در کارگاه تولیدی بازداشتگاه اوین

    همراه با مددجوی شاغل در کارگاه تولیدی بازداشتگاه اوین

    کارگاه تولید لامپ‌های هالوژن متعلق به بنیاد تعاون زندانیان در بازداشتگاه اوین راه‌اندازی شد تا مددجویان علاقمندمشغول حرفه‌آموزی و کار باشند. حقوق ماهیانه افراد شاغل در کارگاه به حساب آنان واریز می‌شود. همچنین کارگاه‌های خیاطی و سراجی در این مرکز ایجاد شده و مددجویان مشغول بکار هستند.

  • حمایت‌های مرکز خدمات اجتماعی پس از آزادی زندانیان

    سری پادکست‌های «حرف» / اپیزود ۵

    حمایت‌های مرکز خدمات اجتماعی پس از آزادی زندانیان

    پنجمین اپیزود از سری پادکست‌های «حرف» با رویکرد «اعطای تسهیلات خود اشتغال و حمایت‌های مرکز خدمات اجتماعی و مراقبت بعد از خروج زندانیان استان تهران» پس از آزادی تهیه شده است. خیّرین می‌توانند کمک‌های مردمی خود را برای آزادی و تسهیل در امور مربوط به زندانیان و خانواده‌های آنان، به شماره حساب ۵۲۲۰۷۱۰۸۴۳۵۵۸۳۱ و شماره کارت ۶۰۶۳۷۳۷۰۰۵۲۱۶۳۴۴ به نام انجمن حمایت از زندانیان واریز کنند.

  • ناگفته‌های یک مادر

    سری پادکست‌های «حرف» / اپیزود 5

    ناگفته‌های یک مادر

    پنجمین اپیزود از سری پادکست‌های «حرف» به نا گفته‌های خانواده یک زندانی می‌پردازد. خیّرین می‌توانند کمک‌های مردمی خود را برای آزادی و تسهیل در امور مربوط به زندانیان و خانواده‌های آنان، به شماره حساب ۵۲۲۰۷۱۰۸۴۳۵۵۸۳۱ و شماره کارت ۶۰۶۳۷۳۷۰۰۵۲۱۶۳۴۴ به نام انجمن حمایت از زندانیان واریز کنند.

  • مرکز مراقبت؛ مکانی امن برای حمایت از زندانیان آزادشده

    سری پادکست‌های «حرف» / اپیزود 4

    مرکز مراقبت؛ مکانی امن برای حمایت از زندانیان آزادشده

    چهارمین اپیزود از سری پادکست‌های «حرف» با رویکرد شناساندن خدمات مرکز مراقبت بعد از خروج زندانیان تهران تهیه شده است. خیّرین می‌توانند کمک‌های مردمی خود را برای آزادی و تسهیل در امور مربوط به زندانیان و خانواده‌های آنان، به شماره حساب ۵۲۲۰۷۱۰۸۴۳۵۵۸۳۱ و شماره کارت ۶۰۶۳۷۳۷۰۰۵۲۱۶۳۴۴ به نام انجمن حمایت از زندانیان واریز کنند.

  • مراقبت پس از آزادی

    مراقبت پس از آزادی

    ۱۱ سال به خاطر محکومیت مالی در بازداشتگاه اوین بودم با تلاش معاون دادستان و پرداخت ۳ میلیارد و ۵۰۰ میلیون ریال توسط خیّرین آزاد شدم و الان تحت پوشش مرکز مراقبت بعداز خروج هستم.

  • در زندان دانشجو شدم

    سری پادکست‌های «حرف»/ اپیزود 3

    در زندان دانشجو شدم

    به مناسبت فرا رسیدن «روز دانشجو»، سری پادکست‌های «حرف» اینبار در سومین اپیزود خود به گفتگو با مددجویانی که در زندان دانشجو شدند پرداخت.

  • پس از آزادی دلم می‌خواهد کتابفروشی داشته باشم

    سری پادکست‌های «حرف»/ اپیزود 2

    پس از آزادی دلم می‌خواهد کتابفروشی داشته باشم

    دومین اپیزود از سری پادکست‌های «حرف»، اینبار با موضوع گفتگو با زندانیان جرایم مواد مخدر کانون اصلاح و تربیت تهران و به قصد اصلاح رفتار مجرمانه تقدیمتان می‌شود.

  • پادکست| مُجرمَم ولی خیلی پشیمان!

    سری پادکست‌های «حرف»/ اپیزود۱

    پادکست| مُجرمَم ولی خیلی پشیمان!

    اولین اپیزود از سری پادکست‌های «حرف» با موضوع گفتگو با زندانیان جرایم مواد مخدر ندامتگاه قزلحصار و با هدف اصلاح رفتار مجرمانه و بازسازگاری آنان در این مراکز اصلاحی‌وتربیتی تقدیمتان می‌شود.

  • شیرینی اعتماد در کارگاه بسته‌بندی

    شیرینی اعتماد در کارگاه بسته‌بندی

    اکبر به دلیل نبود شغل و امکان حرفه‌آموزی مرتکب جرم و خلاف شده بود ولی وقتی در زندان اعتماد را تجربه کرد با فراگیری حرفه‌ای شرافتمندانه و اشتغال در کارگاه بسته‌بندی بنیاد تعاون زندانیان استان تهران، نان حلال برای خانواده‌اش کسب می‌کند.

  • طعم شیرین نان حلال

    طعم شیرین نان حلال

    محمد بعد از عمری سرقت، وقتی نگاه سنگین اطرافیان را دید که نگران لوازم منزلشان هستند، سرش در ندامتگاه دماوند به سنگ خورد. اکنون برای او طعم نان حلال بسیار شیرین‌ است.

  • مددجوی رای‌باز و باغ سیب ندامتگاه دماوند

    مددجوی رای‌باز و باغ سیب ندامتگاه دماوند

    مهدی بر اثر یک اتفاق، مرتکب جرم شد و اکنون در ندامتگاه ذدماوند استان تهران به سر می‌برد، وی که تجاربی از باغداری داشته ، اکنون سرپرست مددجویان شاغل در باغ سیب این مرکز است. سیب‌هایی که در پاییز، طراوت‌بخش فضای باز ندامتگاه شده و بین مددجویان کل ندامتگاه پخش می‌شود.

  • دست توسل حسین(ع) طناب را از گردنم باز کرد

    دست توسل حسین(ع) طناب را از گردنم باز کرد

    مسلم مددجوی ندامتگاه قزلحصار که به جرم خرید و فروش مواد مخدر و به حکم قانون در انتظار مجازات اعدام بود، با توسل به امام حسین(ع) و با رافت اسلامی از این مجازات رهایی یافته است.

  • انجمن حمایت از خانواده زندانیان ستونی برای حفظ کانون خانواده

    انجمن حمایت از خانواده زندانیان ستونی برای حفظ کانون خانواده

    ترانه دختر یکی از زندانیان مراکز اصلاحی و تربیتی استان تهران است. او در دوران دانشجویی پس از زندانی شدن پدر جهت تامین هزینه‌های تحصیل و معاش در انجمن حمایت از خانواده‌های زندانیان کار می‌کند. نشانی: میدان هفت تیر، خیابان کریم خان زند، پلاک25، انجمن حمایت زندانیان مرکز شماره تماس مددکاری: 88843503

  • گرفتار در جرم در آغاز جوانی

    گرفتار در جرم در آغاز جوانی

    مددجوی نوجوان کانون اصلاح و تریبت تهران قبل از رسیدن به دوران جوانی، مواد مخدر صنعتی و مشروبات الکلی را تجربه کرده و در همان حال مرتکب قتل دوستش که وضعیتی مشابه خود داشته، شده است. او فرزند خانواده طلاق بود که تربیتش را به پارک‌ها و دوستان ناباب سپرده بودند.

  • طعم تلخ یک اسکوپ بستنی

    عاقبت یک تصمیم اشتباه

    طعم تلخ یک اسکوپ بستنی

    رضا آدامس‌فروش مترو بود. «خانوم آدامس نمی‌خوای؟ آقا آدامس نمی‌خوای؟» ده سال بیشتر نداشت. خیلی زود مرد خانه شده بود چون پدر برای نجات مادر از بیماری دستش را جلوی همه دراز کرده و به زمین و زمان بدهکار شده بود. مادرش که رفت خواهر کوچکش فقط دو سال داشت. حالا رضا پانزده سال دارد ولی به جرم قتل جوانی دیگر، در کانون اصلاح و تربیت تهران به سر می‌برد.

  • زندانی راه توبه را با چراغ قرآن پیدا می‌کند

    زندانی راه توبه را با چراغ قرآن پیدا می‌کند

    از وقتی قرآن را شناخت و کم کم با آن انس گرفت راه توبه را دید و در پیش گرفت. «بابک» روزگاری با طمع یک شبه پولدار شدن، به سوی سیاه‌چال خرید و فروش مواد مخدر رفته بود اما فرصت مجازات و زندان او را با قرآن مانوس کرد و اکنون خود معلم آن است.

  • کارآفرینان و نقش آنان در عرصه اصلاح و تربیت زندانیان

    کارآفرینان و نقش آنان در عرصه اصلاح و تربیت زندانیان

    کارگاه‌های داخل و خارج از زندان‌ها، عرصه‌ای برای حضور کارآفرینان و صنعتگران کسب و کار است. از یک سو آموزش حرفه‌ای شرافتمندانه به زندانیان و از سوی دیگر حقوق و دستمزدی که به حساب آنان واریز می‌شود تا معیشت خود و خانواده را تامین نمایند، راه بازگشت سالم به جامعه و رسیدن به اهداف متعالی اصلاحی و تربیتی سازمان زندان‌ها را هموارتر می‌سازد.

  • شعاع هزار متری آزادی با پابند الکترونیک

    شعاع هزار متری آزادی با پابند الکترونیک

    علی تا قبل از زندانی شدن قدر آزادی را نمی‌دانست ولی وقتی به اندازه شعاع هزار متری می‌توانست کنار خانواده‌اش بماند، کار کند، تا نانوایی، مغازه یا حتی رستوران برود این شعاع برایش دنیایی می‌ارزید. اکنون که بعد از پایان دوره محکومیت برای باز کردن پابند الکترونیکی مراجعه کرده است، هم قدر آزادی را می‌داند هم این پابند را وسیله‌ای برای زندگی زندانی در کنار خانواده معرفی می‌کند.

  • طعم کار حلال پشت چرخ خیاطی زندان

    طعم کار حلال پشت چرخ خیاطی زندان

    در گذشته‌اش، در روزهایی که مادر بود و مادری نمی‌کرد، روزهایی که غرق در اشتباهات، فرزندانش را می‌دید ولی آینده شان را می‌سوزاند، زمانی که می‌توانست نان حلال بر سر سفره ببرد دست به خلاف و تباهی آینده دیگران زد. ولی اکنون در زندان پشت چرخ خیاطی طعم دستمزد و عرق کار حلال را چشیده است و می‌خواهد به جبران آن روزها مادر باشد.

  • کاش قدر خانواده‌ام را می‌دانستم

    کاش قدر خانواده‌ام را می‌دانستم

    حسین در کارگاه قالی‌بافی ندامتگاه قزلحصار به روزهایی فکر می‌کند که با اعتیاد کانون خانواده‌اش را بر باد داد و اکنون پشیمانی بر گره‌های دار قالی‌اش می‌نشیند. هیچ دستی چرخ روزگارش را به گذشته بازنمی‌گرداند. آرزویش سفره هفت‌سینی است در کنار همسر و دخترانش که دیگر به دیدارش نمی‌آیند.

  • اگر می‌توانستم نه بگویم!

    اگر می‌توانستم نه بگویم!

    روزانه کلاس‌های روان‌درمانی با محوریت اصلاحی و بازگشت سالم مددجویان به جامعه در اندرزگاه‌های مختلف ندامتگاه تهران بزرگ با استقبال گسترده داوطلبان برگزار می‌شود.

  • آتش انتقام یک پاساژ تجاری را سوزاند

    آتش انتقام یک پاساژ تجاری را سوزاند

    علی شاگرد مغازه کبابی در تهران بود. ماه‌ها از کارش می‌گذشت ولی از حقوق و دستمزد خبری نبود. غرور بیجای جوانی هم اجازه نمی‌داد مشکلش را با پدر در میان بگذارد، می‌خواست به هر نحوی شده نشان دهد روی پای خود ایستاده است. او برای انتقام فقط می‌خواست آتش‌سوزی کوچکی در مغازه کبابی راه بیندازد، اما شعله‌های کور این انتقام؛ ناخواسته یک پاساژ تجاری را به آتش کشاند.

  • دست نیاز من و شفاعت حضرت ابوالفضل(ع)

    درددلهای یک زندانی

    دست نیاز من و شفاعت حضرت ابوالفضل(ع)

    در حسینیه اندرزگاه قزلحصار بود که دو خبر را باهم شنید، خبر فوت مادرش و خبر آمدن خواستگار برای دخترانش... دلش شکست، موهایش سفید شده بود، دستش خالی... چه طور باید دخترانش را راهی خانه بخت می کرد؟ از اعماق وجودش امام حسین(ع) و برادرش حضرت عباس را صدا کرد و های های گریه! در کمال ناباوری با مرخصی اش موافقت شد و بعد...

  • آرزو داشتم خلبان شوم

    درددل مددجوی کانون اصلاح و تربیت تهران

    آرزو داشتم خلبان شوم

    پوریای نوجوان نان آور خانه ای بود که پدر اعتیاد داشت و مادر مدتها بود که طلاق گرفته و خبری از او نداشتند. پدر هر چه در خانه می دید می فروخت و خرج اعتیاد می کرد و به زمین و زمان بدهکار بود. او با آن که آرزوی خلبان شدن داشت، مجبور به ترک تحصیل شد و همراه پسرعمویش از سنندج بار میوه و سبزی به تهران می آورد تا شکم خود و برادرش را سیر کرده، بدهی های پدر را هم بپردازد و در این میان گرفتار رفیق ناباب و پرونده قتل جوانی 29 ساله شد و ...

  • کمک کنید آزاد شوم

    درددل های یک زن زندانی

    کمک کنید آزاد شوم

    معصومه با داشتن یک فرزند از همسر سابقه دار و سارقش جدا شد و در مترو به دستفروشی روی آورد، اما دچار مشکلات مالی و اقتصادی شد. او اکنون با داشتن 55 میلیون تومان بدهی زندانی است و دست نیاز به سوی نیکوکارانی دراز کرده که سیره شان علوی است.